از همه فرار کردم درحالی که منتظرم یکی منو از خودم بکشه بیرون. روزایی که خونه باشم سراشیبی خطرناکی رو تا شب طی میکنم. از خواب بلند میشم به زور سعی میکنم یه کاری بکنم، اما تما...
اگر نامش را در لغتنامه پیدا کنم حتما جلوی آن نوشته است: "به معنای بهشتی دورافتاده و پنهان" به همین دقت و اطمینان. گام اول همهی رویاها و خیالبافیهایم اوست. بعد از او میتوان...
سکوت خونه رو برداشته. و بدتر از سکوت، حرف نزدن. همین فردا پسفرداس که طاقت منم تموم شه، فریادم بپیچه تو پاسیو. دلم میخواد یکی هرروز بیاد با خاکانداز ناراحتیامو جمع کنه، دس...
با اطمینان میگم I don't feel numb ولی I do feel sad, broken by a grief. و این ناراحتی شدید وقتی سرریز میکنه نمیدونم چطور محدودش کنم. چطور نذارم تمام احساسم به خودم و زندگیم رو تحت تاثیر قرار بده. اینو بلد نیستم. خیلی ...
من گریه میکردم و اون برای من دعا میکرد. دعا کردن؛ فعل ناآشنا و غریبیه برام. گفتم من نمیتونم برات دعا کنم فکر کنم. گفت: "آدم برای بقیه میتونه دعا کنه. من اعتقاد دارم دعاها یه جا...
فقط ۲ ساعت و نیم صبر کن. میاد و از این تاریکی میکشدت بیرون. بوی رفتن میدن روزا. بوی پارسال قبل از سفر. سردی اتاق هم اینو تایید میکنه. من تو این اتاق بیست بار؟ سی بار؟ خیلی بار، مرد...