Posts

از حرف‌هایی که نمی‌زنم و توییت‌هایی که نمی‌کنم

تنها پیشرفت امروز اینه که خودمو لب پرتگاه نمیبینم و مدام مرگمو تصور نمیکنم.

صدای آوار خونه

از همه فرار کردم درحالی که منتظرم یکی منو از خودم بکشه بیرون. روزایی که خونه باشم سراشیبی خطرناکی رو تا شب طی می‌کنم. از خواب بلند میشم به زور سعی می‌کنم یه کاری بکنم، اما تما...

گام بردار!

اگر نامش را در لغت‌نامه پیدا کنم حتما جلوی آن نوشته است: "به معنای بهشتی دورافتاده و پنهان" به همین دقت و اطمینان. گام اول همه‌ی رویاها و خیال‌بافی‌هایم اوست. بعد از او میتوان...

۴ تیر ۹۵

سکوت خونه رو برداشته. و بدتر از سکوت، حرف نزدن. همین فردا پس‌فرداس که طاقت منم تموم شه، فریادم بپیچه تو پاسیو. دلم میخواد یکی هرروز بیاد با خاک‌انداز ناراحتیامو جمع کنه، دس...

اندوه

با اطمینان میگم I don't feel numb ولی I do feel sad, broken by a grief. و این ناراحتی شدید وقتی سرریز میکنه نمیدونم چطور محدودش کنم. چطور نذارم تمام احساسم به خودم و زندگیم رو تحت تاثیر قرار بده. اینو بلد نیستم. خیلی ...

درباره‌ی دعا کردن

من گریه می‌کردم و اون برای من دعا می‌کرد. دعا کردن؛ فعل ناآشنا و غریبیه برام. گفتم من نمی‌تونم برات دعا کنم فکر کنم. گفت: "آدم برای بقیه میتونه دعا کنه. من اعتقاد دارم دعاها یه جا...

I'm the party I don't wanna be at

فقط ۲ ساعت و نیم صبر کن. میاد و از این تاریکی میکشدت بیرون. بوی رفتن میدن روزا. بوی پارسال قبل از سفر. سردی اتاق هم اینو تایید میکنه. من تو این اتاق بیست بار؟ سی بار؟ خیلی بار، مرد...