Posts

Showing posts from April, 2015

خودمان را ترک نگوییم

مسائل و مشکلات آدم یک وقتی خیلی شاخ و برگ میگیرند. چند مشکلِ هم‌حجم زندگی آدم را محاصره می‌کنند. من در چنین موقعیتی بودم اما تصویر کلی ماجرا را نمیدیدم. فقط فشار زیادیِ مشکلات را میفهمیدم. این شد که از زیر بارشان بعد از ۶ ماه شانه خالی کردم و کمتر بهشان پرداختم. چیزی که تا اینجا دستگیرم شده نوعی گنگیست که خبر از حال خودم ندارم. نمیفهمم کجای حال بدم مربوط به کدام مشکل است. اصلا کم کم مشکلات را هم یادم میرود و تنها با اثراتشان درگیر میشوم. این موقعیت خیلی بد است. انگار من از خودم رفته ام. انگار خانه‌ی درونم خالی از سکنه شده. حالا در حال تلاشم که مشکلات را همراه با خودم روی زمین نگه دارم، نگذارم بروند‌ هوا. به راه حل دقیقی نرسیدم هنوز، اما ضربدر روی دست در اول صبح که میخواهم از خانه بروم بیرون از اولین قدم هاست.

نوعی حس گریز از زمان

هنوز جرئت نکردم تقویم ۹۴م را باز کنم. نباید بدانم کجای تقویمم‌.

تعلیق

خودم را ریز ریز گم کردم لا به لای روزمرگی. دستم به خودم نمیرسد و به کلمات‌. احتمالا یک روزی همه چیز را زمین گذاشتم که الان به شدت سرگردانم و دستم به هیچ چیز بند نیست. گاها که کلمه‌ای، چیزی از بدیهیات زندگی را بهم یادآوری میکند اشک از چشمانم سرازیر می شود. در همان لحظات از خودم میپرسم مشکل الان کجاست؟ چیست؟ چه چیزی دارد انقدر آزار می رساند؟ جواب «نمیدونم» تکرار می شود مدام. از «نمیدونم» های خودم به شدت غمگین می شوم. داشتم توی دفترم حال آشفته‌ام را مینوشتم، یک جایی دیگر کلمات گیر کردند و بیرون نیامدند و فقط نوشتم وای. آنجا مربوط به تعلیق است. مربوط به تصمیم نگرفتن ها و ندانستن ها و چراهای بی جواب ذهنم. مسئولیت سنگینی که شاید خودم تعیینش کردم و از پسش برنیامدم.