اندوه

با اطمینان میگم I don't feel numb ولی I do feel sad, broken by a grief. و این ناراحتی شدید وقتی سرریز میکنه نمیدونم چطور محدودش کنم. چطور نذارم تمام احساسم به خودم و زندگیم رو تحت تاثیر قرار بده. اینو بلد نیستم. خیلی بیرحمانه از خودم انتظار داشتم که الان زندگی کیفیت یه ماه پیش رو داشته باشه. حالا دارم سعی می‌کنم خودم رو تو شرایطم درک کنم. کاری که سال‌هاست نکردم.
"تو بدتر از اینارو دووم آوردی پس الانم میتونی. میتونی." اینارو آروم میگم ولی پوزخندیه که این وسط میره و میاد. صدای شکست رو از هر سوراخی میشنوم.
نیاز دارم خشم و ناراحتیم رو مدام، هرروز صبح، خالی کنم یه جا. ولی از بخت بد صبح میرم سرکار و ساکت جلوی لپتاپ میشینم. به اون آدمایی که مورد خشم منن هم درست بروز نمیدم. نتیجتا من میمونم و طوفانی که منو ویرون میکنه، از تو. من خودم اولین کسیم که باید ازش عذر بخوام. بخوام منو ببخشه.

Comments

Popular posts from this blog

It will make you bleed and scream and cry

روز اول؛ نه چندان تاریک