Posts

Showing posts from June, 2018

برای الف

چند شب پیش او مقدار زیادی قرص خورده بود که آرام بگیرد. شب با نگرانی زیادی خوابیدم، و آخر از کابوسی بیدار شدم که در آن من و تو سعی داشتیم او را از سیاهی بکشیم بیرون. همزمان هم از ا...

از ساعت‌ها

"و زندگی در جریان است همچون رودخانه‌ای نزدیک خانه‌ی ما، بی‌وقفه و مداوم گاه تند و گاه کند، ولی همیشه. ما هم هستیم، با خوبی‌ها و بدی‌ها و گذر روزها و فراموشی‌ها و خاموشی‌ها." - ...
یک خاطره‌ی خیلی قشنگی داریم، از همان‌ها که باعث میشود نتوانم این جادو را رها کنم. دلم میخواهد اینجا بنویسمش، هرچند به گمانم کمی شخصی‌ست. اما این خاطرات است که عبور را برای م...

I AM LOST

اگر از جزئیات خانه بنویسم شاید که حالْ معیَّن شود. موهایم که هرروز دسته دسته میریزد کف خانه را پر کرده. چراغ همیشه خاموش است، میله‌‌ی پرده افتاده زمین و لباس‌ها روی مبل است. ...

من آبِ دریاها را..

صبح بلند می‌شوم میبینم درد با تمام قدرت نشسته روی زندگیم. قطارهای شهری به جاهای غلطی می‌روند. کاش که خورشید بتابد، این‌بار از کنارش جم نخواهم خورد، تا آرامش بی‌نظیر طبیعت ...
تو کماکان تنها نقطه‌ی ثابت و امن جهانی، تنها کسی که آدم لنگرش را میتواند در تو بیاندازد اگر در خودش چیزی پیدا نکند. تو با من دوام می‌آوری، حتا اگر من طوفانی بشوم، و‌ دوست‌ند...