از ساعتها
"و زندگی در جریان است
همچون رودخانهای نزدیک خانهی ما،
بیوقفه و مداوم
گاه تند و گاه کند،
ولی همیشه.
ما هم هستیم،
با خوبیها و بدیها
و گذر روزها و فراموشیها و خاموشیها."
- What that face is?
+ The face of a calm happiness.
And he understands the words, so well.
آدم باید برای آدمهای زندگیش و برای خودش دو آرزو بکند؛ "شوق" و "جاری بودن."
گاهی خیال میکنم این شهر، این زندگی، این دیوارهای بلند، هرگز نخواهند گذاشت ما رویهی انسانی زندگی را ببینیم. تا به دامن طبیعت نرویم، تا خوب نباشیم و خوبی نکنیم، تا به فکر زیستِ سالمتر و انسانیتر نباشیم، دیوارها بلندند و ما کوتآه. از این روست که نگاهم به مسیر افتاده، سخت و جانکاه.
Comments
Post a Comment