Posts

Showing posts from April, 2018

ریزِشْ

دلم میخواهد از او بپرسم چطور با مرگ پدر و مادرش کنار خواهد آمد؟ تصورش چیست؟ انیمه‌های ژاپنی، هایکوها، افسانه‌های کهن ژاپن، و خطاطی‌هایشان، همه به من می‌آموزد چطور باید ...
مسیری که از آن میرسم به خودم، به اینکه برای خودم کارهایی که لازم دارم را انجام دهم، مثل رگیست که گاهی پیدا نمی‌شود. کاش توی این وضعیت دست از کمک کردن به تو بردارم. حالا هم راهی ...

To believe

عجیب بود. کش سرم را یک سال پیش ازم گرفت‌ و دلیلش را هم نفهمیدم. آخر مصرفی هم برایش ندارد. نه آنقدر نزدیک بودیم که بخواهیم اشیا را به یادگار، برای ردپاهای معنی‌دار، به هم بدهیم...

Walking with one through a familiar pain

رشته‌ی کلماتش تند و بی‌انتهاست، همه‌شان بوی چنگ انداختن می‌دهد؛ کمک خواستن از کسی که دلت را شکسته. بوی کلماتش فضای سرم را به آنی پر کرد، دردش توی جانم شروع شد، انگار که خودم...