مسیری که از آن میرسم به خودم، به اینکه برای خودم کارهایی که لازم دارم را انجام دهم، مثل رگیست که گاهی پیدا نمیشود.
کاش توی این وضعیت دست از کمک کردن به تو بردارم. حالا هم راهی به خودم ندارم، هم از اینکه تو آنقدر خسته، بیخواب، و متأثر هستی غمگینم.
یکی بشکن بزند و زودتر از این صفحه هم عبور کنیم.
من از آذرماه متنفرم.
همه از چشمها میپرسند. از خشکی و قرمزی اطراف. یادشان رفته اشک شور است و نمک با پوست آدمی چه میکند. خیابان طالقانی، شب یلدا، پارک طالقانی، کیک تولد، تاب و سرسره، دیوار کوتاه خ...
Comments
Post a Comment