وقتی فهمیدم ص همان دردی که من کشیدم را داشته میکشیده و یک هفته در سکوت، سختترین را گذرانده اشکم سرازیر شد.
دوستی باید امان بدهد و مأمنی باشد. دیدن دردِ دوست چیزی از خود درد کم ندارد. فکر آدم مشغولش میشود. و آدم وارد همان تجربهی دردناک میشود و لحظههایش را تجربه میکند. کافیست فقط نظر به دردِ دیگران کنی.
It will make you bleed and scream and cry
به قدری زیباست که آدم از پا درمیاد با دقت کردن به ظرافتهای ذهنش. آرومه، انگار جهان فروبریزه اون میتونه بشینه کنارت؛ ساکت و اطمیناندهنده. لازم نیست بهش تکست بزنی، منتظر نمیشی تکست بزنه. همهچی راحته، خودش همه چیو میدونه، منم میدونم. سکوتمون اغواکنندهست. دلم میخواد تا ابد تو این سکوت باهم بمونیم. کنارش سبکترین خودمم. گاهی انگار از سالهای لیسانسم کشیده باشمش بیرون. صدای کهنهای در من رو بیدار میکنه. انگار سالهاست باهم گام برداشتیم و بزرگ شدیم. زیباست، زیباست. خطوط ذهن و چهرهش زیباست. اونقدر زیبا که یه لحظه «موندن» رو بیمعنی میکنه. اگه مجبور شدیم سکوت رو بشکنیم، یه چیزی از خودت بهم بگو که نمیدونم. دوست داشتنت راحتتر از چیزی بود که اول به نظر میرسید.
Comments
Post a Comment