داشتم لیست مکالمه‌های تلگرامم را بالا پایین میکردم ببینم با چه کسی حرفم می‌آید که دیدم هیچکس. هیچکس را توی جهانم راه نمی‌دهم، تنهای تنهای تنها. این فیلم را با و و آقای دال و ش دیدیم. توی لیست تلگرام دیدم و عکسش را عوض کرده و با کنجکاوی رفتم عکس را باز کردم تا ببینم جزییات صورتش در این چندماه چه تغییری کرده است. دیدم که هیچ، فقط قدش انگار بلند شده، گویی لنگ‌هایش را سایه‌ها با خود کشیده‌اند تا بلند‌تر شود.

همه‌ی آن‌چیزها که در این مدت پشت دروازه‌های بروز نگه داشته‌ام کم کم دارند بی‌تابی می‌کنند. با آن دروازه‌ها خودم را از دیدن خیلی‌ها در این سفر به تهران محروم کردم، یکیش همین و. یک‌هو بعد از یک ماه و نیم متوجه شدم آخ! که چقدر دلم برای دیدنش و آن خنده‌های محجوبانه‌اش تنگ شده، چشم‌هایش را که همیشه از آدم میدزدید، چشم‌هایش خوش‌رنگ است. 

Comments

Popular posts from this blog

من از آذرماه متنفرم.

سوم فروردین ۹۵