دردش به جان رسید و بر جان نشست. صبح با درد از خواب بلند می‌شوم، با درد به حمام میروم، با درد خودم را در آینه نگاه می‌کنم. چون که او نیست با خودش دیگر. او رفته با صدایش.

Comments

Popular posts from this blog

من از آذرماه متنفرم.

The Absence or On London, Through My Eyes

سوم فروردین ۹۵