ای همهی زندگیهای از دستِ من لغزیده!
یه ویدئوی مبهم، پر از حرکت و سرد از سایههای در حال عبورِ سیاه و سفیدِ آدما هست توی ذهنم که هرگز پاز نمیشه. مجموعهی جالب آدمهایی که بهشون گفتم نه؛ مجموعهی زندگیهایی که با لگد پرت کردم اون طرف. واقعا دیگه تعدادشون از دستم دررفته، بیانتها شدن. هربار فک میکنم همین چندتا بودن، بعد باز یکی دیگه از یه جایی سر و کلهش پیدا میشه و میگم "اا اینم بودا."
چه بلایی دارم سر زندگیم میارم؟ اینکه حالیم نیست و میذارم هرچی که اون پشته برای خودش حسابی بتازه ترسناکه. من از این جنس پشیمونی میترسم.
Comments
Post a Comment