نوجوونی که توی من نمیخواد هیچچیز تموم شه و همه چیز تا ابد ادامه داشته باشه، همزاد کسیه تو من که از موندن تو یه وضعیت/زندگی کلافه میشه و بدون اینکه متوجه باشه جمع میکنه میره سمت زندگی بعدی.
من از آذرماه متنفرم.
همه از چشمها میپرسند. از خشکی و قرمزی اطراف. یادشان رفته اشک شور است و نمک با پوست آدمی چه میکند. خیابان طالقانی، شب یلدا، پارک طالقانی، کیک تولد، تاب و سرسره، دیوار کوتاه خ...
Comments
Post a Comment