A Brighter Dream
چند شب پیش داشتیم با بابا شوخی-جدی حرف میزدیم، من میگفتم نمیشه، نمیشه آدم هرکار دلش میخواد بکنه. گفت ولی تو که میکنی، چی کار خواستی بکنی که نکردی؟ کلمهها پشت لبم میکوبیدن. شاید ظاهرا هیچی.. رامو کشیدم رفتم.
الان میخوام زنگ بزنم بهش وسط اون همه کارش بگم میخوام این کارو کنم، ولی نمیشه، نه؟ ببینم چی میگه. احتمالا با تمام وجود استقبال میکنه و بهم میگه حتما انجامش بده.
من اسیر مرزهای خودمم فقط. آه.
Comments
Post a Comment