چند کیلومتر دورتر
باز سرمو بلند کردم دیدم تهران نیستم. اومدیم مشهد. این شهر عجیب و جالب. این یه قانونه که امسال دارم رعایتش میکنم؛ هر ۳ ماه یه بار لازمه از روند عادی، از دیوارهای تکراری، از تختم و بوی دودِ هرروز شهرم جدا شم. چهرهی آدمای اطراف، همهی غریبههای تو کوچهها، تغییر کنن. گمنام شم وسط یه شهر. مسافر باشم. از فضای تکراری که خارج میشم، میتونم اون مرزهای "من هستم" رو بهتر بازبینی کنم. مطمئن شم راجع به خودم. آرزوهامو باز میشناسم. اینجا جالبه، تو رستوران کسی به کسی نگاه نمیکرد، حس کردم زیر هیچ نگاهِ طبقهبندیکننده یا برچسبزنی نیستم. برای من که همیشه حس میکنم دارم قضاوت میشم و فوکوس میکنم روش، این حس از سبکترینهاست. از احساساتی که باید تو زندگیم بیشترش کنم.