Posts

Showing posts from May, 2016

چند کیلومتر دورتر

باز سرمو بلند کردم دیدم تهران نیستم. اومدیم مشهد. این شهر عجیب و جالب. این یه قانونه که امسال دارم رعایتش میکنم؛ هر ۳ ماه یه بار لازمه از روند عادی، از دیوارهای تکراری، از تخت...

مثل اصفهان، مثل سپتامبر

حس نمی‌کنم، دوست ندارم و لحظه‌های بودن با ز و ن رو نمینوشم. اینا مال این روزاس، خرداد و گرما به کسالت‌بارترین صورت ممکن شروع شدن. ذهنم برای خودش هرجایی بخواد میره و باز من جا میمونم ازش. صبر میکنم یه جا، تا پیداش شه. معطل و خیره میمونم. ۸ ماه پیش، قبل از برگشتن من، کلی ذوق داشتیم و برای سفر اصفهان برنامه‌ریزی کرده بودیم. بهش که رسیدیم، من تو دنیای خودم بودم. شناور تو اتفاقایی که جدید بودن، درگیر تثبیت کردن روایتای جدید زندگیم و کلمه کردن تجربه‌هام. به طرز عجیبی خیلی کم خوش گذشت. فاصله‌ها رو روابط سایه انداخته بودن. حالا این روزا انگار همون اتفاق داره میفته. یه هفته‌ست میگه حوصله نداره. میگه با خودش درگیره. ولی من باورم نمیشه تو همه‌ی فکرای آزاردهنده‌ش من بی‌سهم باشم. وقتی با خودش درگیره حتما با بخشی از منم درگیره. و با من بیش از هر کس دیگه درگیره. اینو میتونم از رفتار، واکنشا و لحن حرف زدنش بفهمم. ناراحتی ازاینا مهم نیست، چون میگذره و جنس سبکی داره. ولی انگار دوباره فاصله سایه انداخته. سرد و بی محبت میگذره روزا. هرکی تو دنیای خودش، داره سعی میکنه زندگی خودشو از وسط این همه زندگیا...

I Do Not Postpone Any Dreams

کمتر از سه ماه پیش اینجا، و هرجا، راجع به حسرتی مینوشتم که نسبت به "خانواده"، دوست داشتن و family bond داشتم. اما انگار وقتی با خلأ و نیازت رو در رو میشی و اونجور عصبانی و شاکی میشی ازش، ن...

اردیبهشت خوب، اردیبهشت امن

بارون تندی داره میاد. رفتم دراز کشیدم ته خونه. از پشت پرده‌های حریر سایه‌های نارنجی و سیاه درختا معلومه. چراغا تو خونه خاموشه و هرچی روشنی هست از تیر چراغ برقه. سیاهیش با صدا...

تو خودت رو در من جا گذاشتی

هویت عاشقانه داره منو هی بازتعریف میکنه، بهم اضافه می‌کنه و نگهم میداره تو زندگی. از این جهت باید بگم دلم میخواد پاشم برم پیش یه مشاور، تمام آنچه هست و نیست رو بگم. نقطه‌های ...