از دست خویشتن فریاد

از تزلزل تو زندگی حرفه‌ایم هم خسته‌م. انگار یه شب درمیون یکی این اذیت میکنه یکی اون. راجع به زندگی حرفه ایم مثل یه سطل درحال لبریز شدنم. اگه با ز یا آ راجع بهش حرف بزنم و یه جمله‌ی روشن‌کننده بگیرم آخرش، اون وقت خوب میشه. فکر میکنم رزولوشن سال باید پیشرفت و انجام کارها به جای فکر کردن و اضافه کردن به حجمشون بشه(قدر شبیه اسم امسال شد؛ اقتصاد مقاومتی، اقدام، عمل.)
بیشتر کار انجام بدم. کجایی نوزده سالگیم؟ بیا برگرد به من. من میخوام مثل اون‌وقت‌ها به مقدار قابل توجهی کار کنم. و نتیجه‌ی کارامو ببینم.
ذهنم های میشه، لبریز میشه ولی غمگین و مرده نمیذارم بشه‌‌. احمق و کله شق نه، هرگز.
داشتم تند تند برای ب تکست مینوشتم که یهو اینو نوشتم: ”گه بزنن این خانواده مارو که ادم به صبح نمیتونه توش امید داشته باشه“
غمم گرفت.آخه صبح نماد امیده برای من.

Comments

Popular posts from this blog

It will make you bleed and scream and cry

روز اول؛ نه چندان تاریک