روایت زندگی تو -با تاکید بر ”تو“-

بعضی وقت ها خوب میفهمم خودم بودن، پذیرفتن کافی بودن آنچه هستم و تلاش برای بهتر شدن به جای پس زدن کل صورت مسئله چه عملکرد بینظیر و شجاعانه ایست. همه ی اینها برگ های یک شاخه اند و همه به هم متصل.
حیف میکنیم تمام ساعاتی را که با کاردک به جان خودمان می افتیم و تمام آنچه داریم را هیچ میشماریم.
”کافی بودن“ یک طور سبک زندگیست. قاعده ای برای لذت بردن و پیشرفت کردن، برای کار کردن با تمام جان و دل و تلاش کردن با امید، مبارزه ای علیه تنبلی که همیشه عذابمان داده و علیه اضطراب ناکامل بودن که ساعت های خوشی برای موفقیت های کوچکمان را تباه کرده.
این مشکل زندگی من و اطرافیانم است، چیزی که از کیفیت زندگی مان به شدت کاسته. مثل یک مهارت برای رسیدن به آن باید هرروز تمرین کنی و شکست بخوری، مثل همه جای زندگی.

Comments

Popular posts from this blog

It will make you bleed and scream and cry

روز اول؛ نه چندان تاریک