نامه ای به من

می‌خواهم برای تو نامه ای بنویسم، نامه ها شاید. مدت هاست با هم درجنگیم و هر ثانیه گلاویزیم. گاهی خسته میشویم و باز می ایستیم اما جنگ تمام نشده و شاید هرگز نمی شود‌‌. اما باید بگویم به تو که ما هر دو در یک جبهه میجنگیم، جبهه ی من، جبهه ی زندگیِ من، جبهه ی زندگی کردن.
متوجهم چطور نگران تمام بخش های زندگی ات هستی و چطور هویت ات را تکه تکه از چنگال های هرچیز بیرون میکشی و کنار هم میگذاری.
من این نامه را برای همراهی با تو مینویسم. برای آنکه بدانی من همیشه پشت توام و هرگز نمیگذارم مرا کم بیاوری. همیشه کمک میکنم قوی باشی. دلم میخواهد تلاش کنی و من کمک میکنم خستگی ناپذیر باشی‌.
من اول از همه تو را دوست دارم، این را از نگاه کردن به آیینه ها و شیشه های مترو میتوانی بفهمی.

Comments

Popular posts from this blog

It will make you bleed and scream and cry

روز اول؛ نه چندان تاریک