تولد چیزهایی نو در تو
معلوم نیست چرا، اصلا چه وقتش است؟ اما به مادر بودن فکر میکنم. به اینکه برای آدمی مثل من که از چیزهای طبیعی، از جسمش، از جانوران، از تن گرم حیوانات و خیلی چیزهای دیگر که در ذهنم مثل مهره های تسبیح با یک نخ بهم وصل شده اند دوری میکند، بچه دار شدن نقطه ی تغییر مهمی خواهد بود.
این است که این شعر فروغ را خوب میفهمم:
مرا پناه دهید ای زنان ساده ی کامل
که از ورای پوست، سرانگشت های نازکتان
مسیر جنبش کیف آور جنینی را
دنبال می کند
و در شکاف گریبانتان همیشه هوا
به بوی شیر تازه می آمیزد.
تن دادن و هلیدن و تسلیم شدن، با چیزهایی یکی شدن.
Comments
Post a Comment