توان دوست داشتن و دوست داشته شدن

زندگی دوسالی است سنگین تر از چیزی که انتظارش را داشتم پیش میرود و این سنگینی تاب آن روند خشک و عمیقِ سابق را ندارد. یعنی تاب ندارم با ب مثل قبل آرام، درسکوت و بی هیچ حرف پیش برویم. حرف که همیشه هست، اصلا دوستی بخش مهمش حرف زدن است، منظورم کلمه شدنِ یک چیزهایی از جنس محبت، توجه، بودن به مثابه تکیه‌گاه و از این جور چیزهاست‌.
قبلا مثل روز روشن بود که چقدر به یکدیگر ملزم هستیم و چقدر فکر هم هستیم و چقدر تا انتهای دنیا تا جایی که مرگ امانمان بدهد برای هم هستیم. احتیاج به گفتن نداشت. انتقال و ارتباط سخت نبود‌. ناراحتی های یکدیگر را هم راحت مرتفع می کردیم یا ساده هم دلی می کردیم.
این روزها زندگی دارد جدی می شود یعنی اصلا ملاطفت از خودش به خرج نمی دهد و من برای رام کردنش آد‌م ها را لازم دارم و شعرها.
سالی رو دارم تموم می‌کنم که تو هرساعتش، لازمش داشتم و دارم و اون هر لحظه بدون اینکه بفهمه دورتر میشه، بودنش رسیده به ماهی یک بار. همیشه بخشی از حرف های مهممان را در تکست میزدیم و برای انتخاب سرویس پیام دهی، وسواس ویژه ای به خرج میدادیم. هیچ اپلیکیشن پیام دهی را تست نشده‌ نمی گذاشتیم مبادا از کیفیت فضای ارتباطمان کم بشود. اما این روزها این تلگرام لعنتی سوهان روحم شده و هر تکستی. ایمیل و اسمس هم.
خودم را جمع میکنم و چندتا درمیون هم جواب میدهم و معاشرت میکنیم. اما چندتا موضوع هم‌ اون وسط ها طوری میره رو‌ی مغزم که اشکم تا چندساعت تموم نمیشه. شروع میکنم به غر زدن که آخه تو این وضعیت ارتباطی الان این شد چیزی که ما راجع بهش حرف بزنیم‌؟ و اون استدلال میکنه از همینجا باید پیشرفت و تو همین را هم انجام نمیدهی و بعد گریه میکنم که بفهم! نمیتونم. در نظرم همه چیز باید جور دیگر باشد و نُه ماه به حداقلات اکتفا کردن فقط مرا از درون تراشیده. ضعیفم کرده که‌ نمیتوانم از پیش پا افتاده ترین مسائل ارتباط را از سر بگیرم.
گفتن همه‌ی این حرف‌ها طوری که شبیه گلایه و شکایتِ صرف نباشد - مخصوصا که راجع بهش زیاد حرف زدیم - خیلی کار سختی است. از طرفی نگفتنش برایم مردود و خطا است و تا نگویمشان، چندان حقی برای خود قائل نیستم.
فکر می کنم این «از درونْ تراشیدگی» و سختی روزگار اخیر باعث شده سخت تر دوست بدارم و در نظرم دنیا را طوری ببینم که دوست داشته نمی شوم و این بد آسیبی است که باید زودتر جلویش را بگیرم.
نهایتا امیدوارم این ها تقلایی بیهوده برای چیزی که از دست رفته یا تغییر کرده نباشه.

Comments

Popular posts from this blog

من از آذرماه متنفرم.

سوم فروردین ۹۵