انرژی‌های ذهنتان را کجا صرف می‌کنید؟

قبل تر ها که کار ذهنی و فردی می کردم آن هم به مقادیر زیاد،عمده ی انرژی ذهنم دقیقا صرف پروژه هایی میشد که در آن زمان رویشان کار می کردم و همه چیز به تعادل بود به گمان خودم.
این روزها هیچ چیز مثل سابق نیست - در حالی که من از تقلای گذشته کنده نمی شوم - اوضاع کار و بار هم همین طور.
درس هایی دارم که یک گوشه رها شده اند برای خودشان و مثل روز روشن است کاری برایشان نخواهم کرد. کارهای مدرسه را هم به زور شاگردانم و محیطِ کارگروهی قبل از عید جمع کردیم بی آنکه من ذره ای انرژی در خلوتِ ذهنم برایشان صرف کنم. تعطیلات است و همچون ماه های گذشته ذهنم درگیر هیچ چیز نمیشود. تنها باید چند روز یک بار انرژی های انباشته ی مغزم را جایی تخلیه کنم وگرنه سرم خواهد ترکید.
بی عملی ام در یک سو قرار گرفته و این حجم انرژی در سوی دیگر. نتیجه ی مقابله شان این می شود که انرژی در فضاهای بدی از ذهنم تخلیه می شود و خرابکاری می کند. برای همین است روی آورده ام به کارهای «دستی» و ملموس. مثلا دوازده ساعت اتاق رنگ کنم، عکس بگیرم یا حتی مقاله های مامان را تایپ کنم.
چنین‌ اوضاعیست زندگیم. هیچ هم مسخره نیست وقتی میروم پیش روانکاو بگویم: «مشکلم این است که کار نمی کنم» چون گذشته و بار سنگینش هرگز از نظرم دور نمی شود. و دیگر خیلی جدی میشود اگر به «کار»، «ی» اضافه کنم و جمله را بازگو کنم.

Comments

Popular posts from this blog

It will make you bleed and scream and cry

روز اول؛ نه چندان تاریک