هر کلمه روزنهایست، این روزها اغلب شکافی به تاریکی. کلمهها به آدم سنگ محکهای خطرناکی میدهند. "You know, I do love him, but.. but I'm not in love with him."
دردش به جان رسید و بر جان نشست. صبح با درد از خواب بلند میشوم، با درد به حمام میروم، با درد خودم را در آینه نگاه میکنم. چون که او نیست با خودش دیگر. او رفته با صدایش.
"I was a miracle in that I could have taken her out of her life and into a life she would have liked a lot. It never happened, but that doesn't mean it wasn't there to happen. All of that has been a brutal lesson to me in not overlooking or misunderstanding what is actually there, in your hands, now."
کاش کاشف این شعرها من بودم اما به قدر نیاز صبور نیستم. شب وسط خرابهی کارهام یادش کردم. عزیزترین استاد و معلمم است. دیر به دیر یادش میکنم و از این جهت خیلی بیمعرفتم. مخصوصا ک...
اسم سرخپوستیم را پیدا کردم. "زیرِ خورشیدِ رفته" یعنی زیر خورشیدی که رفتهست و دیگر نیست. در پاورقی بنویسید که اصلا بعضی گمان میکنند که خورشید هرگز در محل سکونت وی وجود ندا...